منو عشقم دوتایی

برای مصطفام مینویسم، برای همه شور و شوق زندگیم

منو عشقم دوتایی

برای مصطفام مینویسم، برای همه شور و شوق زندگیم

منو عشقم دوتایی

الهی به امید تو ....


ثبت خاطرات زندگی منو و مصطفای من

مصطفا 1370/12/14

فرشته 1373/12/27

اولین دیدار 1393/12/15

خواستگاری دی ماه 94

عقد 1394/10/25

عروسی 1396/12/15

ان شاا... ادامه دارد

آخرین مطالب

خاطره نوشت 18

یهو اومدم اینجا دیدم چه چیزایی نوشتم چه خاطرات قشنگی دلم تنگ اونروزا شدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

از وقتی که هنوز نرسیده بودم به مصطفا تا بعد از عقد ولی زیاد ننوشته بودم و بعدش ترک کردم

ولی واقعا همه چیز وقت میخواد و حوصله ØªØµØ§ÙˆÙŠØ± جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

مصطفا به من میگه تو هر چیزی رو مدتی دوست داری ØªØµØ§ÙˆÙŠØ± جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

خب راست میگه ولی بعضی وقتا واقعا وقت نمیکنمتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

ولی این وبلاگ رو خیلی اختصاصی ساختم 

ولی مثل شهر جنگ زده شده کلن وبلاگ ها هیچکس توش نیست ØªØµØ§ÙˆÙŠØ± جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

ولی با این وجود من دوسش دارم خیلی آروم تر از جاهای دیگهتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

شوهری وپدر شوهری هم نیستن رفتن سر ساختمون 

مادر شوهری هم رفته پیش آرمینا و من تنهایی درگیر جمع و جور هستم با موزیک شبکه پی ام سیتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد


بعداً نوشت:

دیشب تو مسیر خونه مامانم اینا،  اینارو خریدیم خیلی کال و بدمزه شده بودن دیگه فقط سری اولیاش خوب بودن

اینا جوافه یا زیتون هندی هستن که تو این فصل میان البته بهش گواوا هم میگن

این میوه رو من خیلی دوست دارم مخصوصا بوش تو ماشین که بود کل ماشین بوی خوبش گرفت تو راه برگشت

خاطره نوشت 17

یه روز اینجا برو بیایی داشت 

البته اونموقع ها امکانات کمتر و صفاها بیشتر بود‌

خیلی خیلی دلم میخواد بنویسم ولی وقت اجازه نمیده

دلم میخاد بیام بازم به اینجا 

فضای آروم اینجا خیلی بیشتر دوست دارم تا فضاهای پر شر و شور برنامه های دیگه 

خیلی دوست دارم بنویسم  مثلا خاطرات رنگی رنگی های دوست داشتنیم گاهی رمز دار گاهی بی رمز 

یه داستان توپ دارم مینویسم ولی خب دیگه نشر نمیدم تا بخواد کتاب بشه همسر جانم قول دادن حمایت بنمایند بنده را . این روزا خیلی سخت گرفتار زندگانی شدم حتی پیجمم تا مدت نامعلومی که بیکار بشم بستم ولی بعد میرم سمتش حالا حالا ها نه اما.

امروز رفتیم دلوار وسایل ببینیم چرا هیچی نداشت آخه 

حالا کم کم باید بار و بندیل ببندیم

راستی راستی مانتوم از خیاط اوردم عالی شده بود هم دوخت هم مدلش تقریبا تیپم تمومه فقط شلوار جینم مونده که اونم چند روز دیگه خدا بخواد میگیرم تیپ آقایی هم باید بذارم هم زمان با خودم دیگه که ست بشه دیگه به اقایی گفتیم صبر بنما 

دلم میخواست یه جشن توپ بگیرم برا تولد جفتمون و سالگرد ازدواج که اونم تا سر و سامون نبخشید فعلا بیخیالش ان شا ا... همه چیز اوکی بشه اونم تو اولویت میذارم 

خاطره نوشت 16

کلی برنامه ریختیم برا پیش هم بودن ولی یهو مصطفا پست خورد و به من گفت برم خونشون که شب که از پست برمیگرده اونجا باشم


من دیگه بعد از کار بهش گفتم نرفتم خونتون و رفتم خونه آجیم شکلک های شباهنگShabahangخواستم شب که میاد سوپرایز شه حالا نگو خودشم میخواسته منو سوپرایز کنه


با دوستاش گفته بودن که ساعت ده بیاد خونه که منو خوشحال کنه، خلاصه بهم زنگیده بود جواب نداده بودم خواب بودم زنگ زده بوده آجیم خوبه اونم جواب نداده بود وگرنه ضایع میشدم


دیگه شب شد و مادر شوهری گفت تولد دختر عمو مصطفا دعوتیم و با هم بریم و خلاصه حاضر شدیم و رفتیم، اونجا هم کلی خندیدیم و من هر چی میدیدم برا مصطفا بر میداشتم و کلی میخندیدیم

کفشمم قایم کردم که مصطفا نبینه، خواب بودم ساعت 2:20 دقیقه همین حدودا بود در اتاق باز شد مصطفا یهو با تعجب فراوون گفت تو اینجا چیکار میکنی؟؟ با بابام اومدی گفتم نه میخواستم سوپرایزت کنم، کلی دلش خوش شد و میگفت میخواستم خودم سوپرایزت کنم ولی گفتی شب نمیای اینجا دیگه موندم پادگان


صبحم با هم بودیم و کلی فضولی کردیم و عصرم رفتیم ملاقات دومادمون یکم کسالت داشت (ان شاء ا... زودتر خوب شه) بعدشم رفتیم دور دور خیلی خوش گذشت، تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net کلیک کنیدو شبم که آجیمو بردیم بیمارستان پیش شوهرش و برش گردوندیم و منم بخاطر یه کاری مصطفا رو تنبیه کردم و بعدشم منو رسوند خونه و با دلتنگی دوباره از هم خداحافظی کردیمشـ ـکلـک هاے پـ ـادشـاه وَ مـَ ـلکـ ـه

خاطره نوشت 15

دیروز رفتیم بیرون آجیم میخواست گوشی بخره و یه سری چیز کوچیک دیگه

سامسونگ j5  خرید طلاییو منم رفته بودم باهاش شکلکــــ هـ ـاے آینـــ ـ ـــــاز

همونجا خودم به سلیقه خودم هدیه ولنتاین و ماهگردمون رو خریدم

بعدم به مصطفا گفتم خودم خریدم تو نمیخواد برام بخری، شکلک های شباهنگShabahangمصطفا هم کلی غر غر کرد که چرا خودت خریدی میخواستم سوپرایزت کنمشـ ـکلـک هاے پـ ـادشـاه وَ مـَ ـلکـ ـه

منم گفتم خب من یه چیزی میخواستم که خودم دوست داشته باشم شکلک های شباهنگShabahang

خلاصه همینجور که میرفتیم یه اتفاق ناگوار افتاد، سرقت مصلحانه تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net کلیک کنیدجلو چشم خودم و آجیم

فقط چیزی که یادم هست این بود که برگشتم و فرار کردم

همینجور که فرار میکردیم صدای تیر اومد

همه جیغ زدن نمیدونم چه جور شد یهو از بس دوویدیم تو یه کوچه پس کوچه ای سر در اوردیم

منم سریع شماره مصطفا رو گرفتم و جیغ میزدم که کجایی بیا دنبالم

اونم ترسیده بود هرچند که آقای ریلکس من هیچوخت به روی خودش نمیاره، و ادا اصول میومد

بعدم آجی رو رسوندیم درمانگاه هر چی گفتیم بیا با ما نیومد، رفتیم خونه مادر شوهری و بهم عرق داد تا ترسم کم شه

عکس هدیه ولنتاینمو امشب میذارم اینستاگرامم دوستداشتین دیدن کنید ممنون

خاطره نوشت 14

از اینکه ولنتاین شده ماهگرد عقدمون نمیدونم باید خوشحال باشم یا حرص بخورم
ولی هر چی هست یکم برام جالبه
البته این مواردم کم پیش میاد
ولی هر چی هست مصطفا گفته قراره خوشحالم کنه
البته بهم نمیگه که چی برام تدارک دیده
دیروز تاحالا هم که پست بوده و ندیدمششکلک های شباهنگShabahang
الانم خیلی دلتنگشم
اونم صبح همین حس رو داشت
از اینکه دلمون به هم راه داره خوشحالم
خدایا شکرت بازم

خاطره نوشت 13

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

خاطره نوشت 12

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

خاطره نوشت 11

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

خاطره نوشت 10

دیروز روز دختر بود و فوق العاده ترین روز برای من مصطفام رقم زد
از اونجایی که آخر ماه بود و میدونستم مصطفام بی پوله ازش هدیه نخاستم
ولی نگو که عشقم حتی تو بی پولی هم همه چیز من یادشه
گفت بریم رانندگی کنیم یا دریا
من گفتم دریا چون واقعا حسش نبودشکلک های شباهنگShabahang
تا رسیدنمون به دریا از هدیه خبری نبود
وختی وایسادیم گیر تمیز کردن ماشین شد
گفتم حالا چه وخت تمیز کردنه
گفت الان فرق داره و یهو اینو ورد بالا
یه لحظه نفهمیدم چی شد از ذوق دلم خوش شد
ازش تشکر کردم و هدیمو نگاه کردم
و با هم کلی قدم زدیم Smiley
کلی عکس دو نفره گرفتیم
برگشتنی هم بلال خوردیم اومدیم خونه
کلا شب فوق العاده خاصی بودشکلکـــْـ هایِ هلــن
البته خاص نبود مصطفام خاصش کرد
جمعه هم که پست بود و مذخرف ترین شب عمرم بود
مامان مصطفا هم بهم پیام داد تبریک گفت و من تشکر کردم ازش☆ミニ顔文字★ のデコメ絵文字

خاطره نوشت 9

دیروز یکشنبه 94/5/11 با مصطفا دعوا کردیم بخاطر شب قبلش یه سری اتفاقات افتاد خیلی بد گذشت وختی اومد دنبالم جفتمون گریه کردیم دیگه بگذره که اصلا باهاش حرف نزدم شکلک های شباهنگShabahang
بعد آشتی کردیم ساعت 12 هم بابای مصطفا رفت اهواز بخاطر کارای سربازیششکلک های شباهنگShabahang

عصر قرار شد همو ببینیم رفتیم دور دور براشون رطب بردم

بعدش رانندگی کردم تا دنده دو رفتم خیلی خوب بود شکلک های شباهنگShabahang

مصطفا هم کلی تعریفم کرد شـ ـکلـک هاے پـ ـادشـاه وَ مـَ ـلکـ ـهو منم فیس میکردم