خاطره نوشت 15
- يكشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۰۱ ب.ظ
- ۰ نظر
دیروز رفتیم بیرون آجیم میخواست گوشی بخره و یه سری چیز کوچیک دیگه
سامسونگ j5 خرید طلاییو منم رفته بودم باهاش
همونجا خودم به سلیقه خودم هدیه ولنتاین و ماهگردمون رو خریدم
بعدم به مصطفا گفتم خودم خریدم تو نمیخواد برام بخری، مصطفا هم کلی غر غر کرد که چرا خودت خریدی میخواستم سوپرایزت کنم
منم گفتم خب من یه چیزی میخواستم که خودم دوست داشته باشم
خلاصه همینجور که میرفتیم یه اتفاق ناگوار افتاد، سرقت مصلحانه جلو چشم خودم و آجیم
فقط چیزی که یادم هست این بود که برگشتم و فرار کردم
همینجور که فرار میکردیم صدای تیر اومد
همه جیغ زدن نمیدونم چه جور شد یهو از بس دوویدیم تو یه کوچه پس کوچه ای سر در اوردیم
منم سریع شماره مصطفا رو گرفتم و جیغ میزدم که کجایی بیا دنبالم
اونم ترسیده بود هرچند که آقای ریلکس من هیچوخت به روی خودش نمیاره، و ادا اصول میومد
بعدم آجی رو رسوندیم درمانگاه هر چی گفتیم بیا با ما نیومد، رفتیم خونه مادر شوهری و بهم عرق داد تا ترسم کم شه
عکس هدیه ولنتاینمو امشب میذارم اینستاگرامم دوستداشتین دیدن کنید ممنون
سامسونگ j5 خرید طلاییو منم رفته بودم باهاش
همونجا خودم به سلیقه خودم هدیه ولنتاین و ماهگردمون رو خریدم
بعدم به مصطفا گفتم خودم خریدم تو نمیخواد برام بخری، مصطفا هم کلی غر غر کرد که چرا خودت خریدی میخواستم سوپرایزت کنم
منم گفتم خب من یه چیزی میخواستم که خودم دوست داشته باشم
خلاصه همینجور که میرفتیم یه اتفاق ناگوار افتاد، سرقت مصلحانه جلو چشم خودم و آجیم
فقط چیزی که یادم هست این بود که برگشتم و فرار کردم
همینجور که فرار میکردیم صدای تیر اومد
همه جیغ زدن نمیدونم چه جور شد یهو از بس دوویدیم تو یه کوچه پس کوچه ای سر در اوردیم
منم سریع شماره مصطفا رو گرفتم و جیغ میزدم که کجایی بیا دنبالم
اونم ترسیده بود هرچند که آقای ریلکس من هیچوخت به روی خودش نمیاره، و ادا اصول میومد
بعدم آجی رو رسوندیم درمانگاه هر چی گفتیم بیا با ما نیومد، رفتیم خونه مادر شوهری و بهم عرق داد تا ترسم کم شه
عکس هدیه ولنتاینمو امشب میذارم اینستاگرامم دوستداشتین دیدن کنید ممنون
- ۹۴/۱۱/۲۵