خاطره نوشت 8
- چهارشنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۴، ۰۹:۱۶ ق.ظ
- ۰ نظر
روز جمعه بود 94/4/31 که مصطفا پست داشت نبودش و خیلی بد گذشت
و وختی فرداش اومد دنبالم گفت یکشنبه ینی 94/5/4 هم پست داره
و من افسرده
دیگه دوشنبه قرار شد همو ببینیم
با هم رفتیم بیرون عکس دونفره گرفتیم
و بعدشم آجیم زنگید بریم دنبالش و ما رفتیم دنبالش 
بعدشم رفتیم دوتایی مغازه پوشاک فروشی برام لباس خرید
اولین خرید دونفرمون دوشنبه 94/5/5
صبحش بهش گفتم برا تولدم چی میخری گفت:طلا
گفتم نه دوست دارم یه تخته شاسی a3 و آلبوم کاغذ a3 و رنگ برام بگیری
گفت چرا اونموقع خیلی زودتر برات میگیرم
وختی رفت خونه گفتم خب بیا در مورد هدیم حرف بزنیم
عکسشو فرستاد و گفت من بیشتر از اینکه حرف بزنم عمل میکنم
خیلی سوپرایزفوق العاده ای بود
اینم نقاشی بود که دیشب94/5/6 از خودش کشیدم داخل همون برگه ها و تخته ای که برام خریده بود
اینم خریدایی بود که به عشق آقامون خریدم و از خودم باهاشون عکس گرفتم فرستادم براش و ذوق ذوقی شد
دیشب بهش میگفتم فردا تولدمه
میگفت مگه چندبار متولد میشی
گفتم خب هدیه میخوام
دیگه کلی اذیتش کردم و گفتم باهات شوخی میکنم


و من افسرده




بعدشم رفتیم دوتایی مغازه پوشاک فروشی برام لباس خرید

اولین خرید دونفرمون دوشنبه 94/5/5

صبحش بهش گفتم برا تولدم چی میخری گفت:طلا

گفتم نه دوست دارم یه تخته شاسی a3 و آلبوم کاغذ a3 و رنگ برام بگیری

گفت چرا اونموقع خیلی زودتر برات میگیرم

وختی رفت خونه گفتم خب بیا در مورد هدیم حرف بزنیم

عکسشو فرستاد و گفت من بیشتر از اینکه حرف بزنم عمل میکنم

خیلی سوپرایزفوق العاده ای بود

اینم نقاشی بود که دیشب94/5/6 از خودش کشیدم داخل همون برگه ها و تخته ای که برام خریده بود

اینم خریدایی بود که به عشق آقامون خریدم و از خودم باهاشون عکس گرفتم فرستادم براش و ذوق ذوقی شد

دیشب بهش میگفتم فردا تولدمه


گفتم خب هدیه میخوام

دیگه کلی اذیتش کردم و گفتم باهات شوخی میکنم

- ۹۴/۰۵/۰۷