خاطره نوشت 10
- دوشنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۴، ۰۹:۱۱ ق.ظ
- ۲ نظر
دیروز روز دختر بود و فوق العاده ترین روز برای من مصطفام رقم زد
از اونجایی که آخر ماه بود و میدونستم مصطفام بی پوله ازش هدیه نخاستم
ولی نگو که عشقم حتی تو بی پولی هم همه چیز من یادشه
گفت بریم رانندگی کنیم یا دریا
من گفتم دریا چون واقعا حسش نبود
تا رسیدنمون به دریا از هدیه خبری نبود
وختی وایسادیم گیر تمیز کردن ماشین شد
گفتم حالا چه وخت تمیز کردنه
گفت الان فرق داره و یهو اینو ورد بالا
یه لحظه نفهمیدم چی شد از ذوق دلم خوش شد
ازش تشکر کردم و هدیمو نگاه کردم
و با هم کلی قدم زدیم
کلی عکس دو نفره گرفتیم
برگشتنی هم بلال خوردیم اومدیم خونه
کلا شب فوق العاده خاصی بود
البته خاص نبود مصطفام خاصش کرد
جمعه هم که پست بود و مذخرف ترین شب عمرم بود
مامان مصطفا هم بهم پیام داد تبریک گفت و من تشکر کردم ازش

از اونجایی که آخر ماه بود و میدونستم مصطفام بی پوله ازش هدیه نخاستم

ولی نگو که عشقم حتی تو بی پولی هم همه چیز من یادشه

گفت بریم رانندگی کنیم یا دریا

من گفتم دریا چون واقعا حسش نبود

تا رسیدنمون به دریا از هدیه خبری نبود

وختی وایسادیم گیر تمیز کردن ماشین شد
گفتم حالا چه وخت تمیز کردنه

گفت الان فرق داره و یهو اینو ورد بالا
یه لحظه نفهمیدم چی شد از ذوق دلم خوش شد
ازش تشکر کردم و هدیمو نگاه کردم

و با هم کلی قدم زدیم

کلی عکس دو نفره گرفتیم
برگشتنی هم بلال خوردیم اومدیم خونه

کلا شب فوق العاده خاصی بود

البته خاص نبود مصطفام خاصش کرد

جمعه هم که پست بود و مذخرف ترین شب عمرم بود

مامان مصطفا هم بهم پیام داد تبریک گفت و من تشکر کردم ازش
گذشت وختی اومد دنبالم جفتمون گریه کردیم
دیگه بگذره که اصلا باهاش حرف نزدم 
ساعت 12 هم بابای مصطفا رفت اهواز بخاطر کارای سربازیش
و منم فیس میکردم

و وختی فرداش اومد دنبالم گفت یکشنبه ینی 94/5/4 هم پست داره
و بعدشم آجیم زنگید بریم دنبالش و ما رفتیم دنبالش 









